گفتمان را در نظریه فرهنگی مدرن و پست مدرن، دال بر وجود پیکره یا مجموعهای از گزارهها و قضایای منسجم و به هم پیوسته دانسته اند که با تعریف و مشخص ساختن یک موضوع، شی و یا محمول و با ایجاد مفاهیمی برای تحلیل آن موضوع یا محمول، ارزیابی دقیقی از واقعیت ارائه میدهد. (نوذزی، ١٣٨۰، ص ٢٢)
گفتمان اصطلاح گستردهای با تعاریف مختلف که “ادغام یک کل است در مجموعه به هم پیوستهای از معانی (تیتشر[۶]،٢۰۰۰:۴٢) طبق نظر فرکلاف گفتمان یک فرآیند کلی از تعاملی است که متن فقط جزیی از آن است. (فرکلاف،١۹٨۹:٢۴) بر این اساس گفتمان یک راه فراگیر برای تجربه جهان است، گفتمان به ابراز بیان خود در جهان اجتماعی از راه زبان اشاره دارد. گفتمان به خوبی میتواند رابطه قدرت و دانش و مقاومت و نقد را تبیین نماید. بر این اساس سخنگو محتوای ایدئولژیک[۷] خود در متن را، بر پایه صورتبندی زبانی در متن بیان میکند. در واقع انتخاب یا گزینش یک فرم زبانی میتواند مسیر زندگی فردی افراد در اجتماع را مشخص کند.
متون انتخاب شده و اشکال سازماندهی آن طبق قواعد صرف ونحوی منعکس کننده “محتوا و ساختار” سازمان ایدئولوژیک در حوزههای خاصی از زندگی اجتماعی هستند بر اساس نظر شافنر [۸] (١۹۹۶) گفتمان انتقادی، به عنوان زیر مجموعهای از گفتمان به طور کلی بر پایه دو معیار قرار دارد: کاربردی و موضوعی .
تحلیل گفتمان که در زبان فارسی به “سخن کاوی”، “تحلیل کلام” و”تحلیل گفتار” نیز ترجمه شده است، یک گرایش بین رشتهای است که از اواسط دهه ١۹۶۰ تا اواسط دهه ١۹٧۰ در پی تغییرات گسترده علمی ـ معرفتی در رشتههایی چون انسانشناسی، قومنگاری، جامعهشناسی خرد، روانشناسی ادراکی و اجتماعی، شعر، معانی بیان، زبانشناسی و سایر رشتههای علوم اجتماعی و انسانی علاقهمند به مطالعات نظاممند ساختار، کارکرد، فرآیند تولید گفتار و نوشتار ظهور کرده است. از این گرایش، به دلیل بین رشتهای بودن خیلی زود به عنوان یکی از روشهای کیفی در حوزههای مختلف زبان شناسی انتقادی، علوم سیاسی، علوم اجتماعی و ارتباطات استقبال شد. اصطلاح تحلیل گفتمان نخستین بار در سال ١۹۵٢ در مقالهای از زبان شناس معروف انگلیسی زلیک هریس به کار رفت. زلیک هریس در این مقاله دیدی صورتگرایانه از جمله به دست داد و تحلیل گفتمان را صرفاً نگاهی صورت گرایانه (و ساختارگرایانه) به جمله و متن برشمرد. بعد از هریس، بسیاری از زبان شناسان تحلیل گفتمان را نقطه مقابل تحلیل متن دانستهاند. به اعتقاد این عده تحلیل گفتمان شامل تحلیل ساختار زبان گفتاری – مانند گفتوگوها، مصاحبهها و سخنرانیها ـ و تحلیل متن شامل تحلیل ساختار زبان نوشتاری – مانند مقالهها، داستانها، گزارشها و غیره ـ است. دیری نگذشت که بعضی از زبان شناسان این مفهوم را در معناهای متفاوتی به کار بردند. دسته اخیر معتقد بودند که تحلیل گفتمان بیشتر به کارکرد یا ساختار جمله و کشف و توصیف روابط آن میپردازد. به عبارت دیگر تحلیل گفتمان نزد این عده عبارت بود از شناخت رابطه جملهها با یکدیگر و نگریستن به کل آن چیزی که نتیجه این روابط است. مطابق این تعریف، تحلیل گفتمان برخلاف تحلیلهای سنتی زبانشناسانه، دیگر صرفاً با عناصر نحوی و لغوی تشکیل دهنده جمله به عنوان عمدهترین مبنای تشریح معنا، یعنی زمینه متن سروکار ندارد، بلکه فراتر از آن به عوامل بیرون از متن، یعنی بافت موقعیتی، فرهنگی، اجتماعی و غیره سروکار دارد. بنابراین، تحلیل گفتمان چگونگی تبلور و شکل گیری معنا و پیام واحدهای زبانی را در ارتباط عوامل درون زبانی ]زمینه متن [واحدهای زبانی، محیط بلافصل زبانی مربوطه و نیز کل نظام زبانی) و عوامل برون زبانی [زمینه اجتماعی، فرهنگی و موقعیتی ] بررسی میکند.(فرکلاف، ١٣٧۹:٨)
در مورد تحلیل گفتمان تعاریف گوناگونی وجود دارد که در ذیل چند تعریف از صاحبنظران این زمینه آورده شده است:
یول و براون[۹] در کتاب تحلیل انتقادی گفتمان، تحلیل گفتمان را این چنین کردهاند: تحلیل گفتمان تجزیه و تحلیل زبان در کاربرد است، در این صورت نمیتواند منحصر به توصیف صورتهای زبانی مستقل از اهداف و کارکردهایی باشد که این صورتها برای پرداختن به آنها در امور انسانی به وجود آمدهاند. (فرکلاف، ١٣٧۹:۹)[۱۰]
همچنین شیفرین و استابز[۱۱] چنین گفتهاند: تحلیل گفتمان میکوشد تا نظام و آرایش فرا جملهای عناصر زبانی را مورد مطالعه قرار بدهد و بنابراین واحدهای زبانی نظیر تبادلات مکالمهای یا متون نوشتاری را مورد بررسی قرار بدهد. (فرکلاف، ١٣٧۹:۹)
وان دایک نیز در پاسخ به این سؤال که گفتمان دقیقاً به چه معنایی است ؟ اظهار میدارد که “کاش میتوانستم آنچه را که درباره گفتمان میدانم، به شکلی فشرده در تعریفی ساده بگنجانم”. او ادامه میدهد که متاسفانه مفهوم گفتمان نیز مانند مفاهیمیچون زبان، ارتباط، تعامل، جامعه و فرهنگ مفهومیاساساً مبهم است.(میرفخرایی،١٣٨٣:۹)
لورنس باردن[۱۲] مؤلف کتاب تحلیل محتوا، تحلیل گفتمان را پروژهای نابالغ میداند که جنبه نظری پرمدعایی دارد. (کیا،١٣٨١:٨٧)
استابز نیز سه ویژگی برای توصیف تحلیل گفتمان بیان میکند که عبارتاند از:
به عنوان امری که دربارهی کاربرد زبان فراتر از حدود بیان یک جمله است.
امری دربارهی روابط درونی بین زبان و جامعه است.
امری که دربارهی عامل مؤثر یا ویژگیهای گفتاری ارتباطات روزمره است .
شیفرین نیز با تکیه بر گستره متنی، تحلیل گفتمان را چنین تعریف میکند:
تحلیل گفتمان میکوشد تا نظام و آرایش متنی عناصر زبانی را مطالعه کند. بنابراین، واحدهای زبانی نظیر مکالمات یا متون نوشتاری را بررسی میکند. بر این اساس تحلیل گفتمان با کاربرد زبان در زمینههای اجتماعی به ویژه با تعاملات یا مکالمات میان گویندگان سرو کار دارد. (فرکلاف، ١٣٧۹:۹)
گفتمان به تلازم گفته با کارکرد اجتماعی یا معنایی آن تعبیر شده است. از این رو تحلیل گفتمان عبارت است از تعبیه ساز و کار مناسب و اعمال آن در کشف و تبیین ارتباط گفته (یا متن) کارکردهای فکری ـ اجتماعی. در عمل تحلیل گفتمان در صدد کشف و تبیین ارتباط بین ساختار دیدگاههای فکری ـ اجتماعی و ساختارهای گفتمانی است.(یارمحمدی، ١٣٨٢:١٧٣)
برشمردن تعاریف گفتمان و تحلیل گفتمان کاری بسیار دشوار است که در فایدهی آن نیز جای شبهه است. بیفایدگی چنین کاری از آن جهت است که تحلیلگران گفتمان بر روی موضوع واحدی کار نمیکنند و هریک بنا به حوزه ی فعالیت خود تعریفی از گفتمان و به تبع آن تعریفی از تحلیل گفتمان را میپذیرند. از این رو احتمال این که بتوان با جمع کردن تعاریف، تعریف واحد قابل اجماعی ارائه کرد، بسیار اندک است. با این وصف بهترین راهبرد آن است که با توجه به زمینه کاربری پژوهش نزدیکترین و کاربردی ترین تعریف را از تحلیل گفتمان پذیرفت.
٢-٢-٣ تحلیل گفتمان انتقادی
وداک[۱۳] (١۹۹٢) مینویسد که “تحلیل گفتمان انتقادی رویکردی میان رشتهای است که با نگاهی انتقادی، رفتار زبانی را در ارتباطهای اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهد” . و فرکلاف در تبیین اهداف این رویکرد میگوید که زبان شناسان انتقادی، بر خلاف زبان شناسان غیر انتقادی صرفا به توضیح ساختارهای گفتمان بسنده نمیکنند بلکه نحوهی شکل گیری به واسطهی روابط قدرت و ایدئولوژی ها، و تاثیرات گفتمان بر هویت اجتماعی، روابط اجتماعی و نظامهای دانش و اعتقاد را که معمولا شرکت کنندگان گفتمان به هیچ یک از آنها وقوف ندارند نشان میدهند (فر کلاف١۹۹٢ : ١٢) .
به طور کلی میتوان گفت تحلیل گفتمان انتقادی، نمودهای زبانی گفتمان را بازنمود مقولات اجتماعی ایدئولوژیک نهفته درآن میداند و میکوشد ابزاری فراهم آورد تا با ان دست به آشکارسازی ایدئولوژیها و کنشهای اجتماعی بزند. ون داک مینویسد “تحلیل گفتمان انتقادی، نهضت محققانی است که بجای تاکید بر الگوهای آکادمیک، بر موضوعات اجتماعی تاکید میورزند . اینان به دنبال بررسی اشکال ( سوء استفاده) از قدرت در رابطه با جنسیت، قومیت و طبقه اند. سکسیسم و نژاد پرستی نمونه هایی از این شکلها هستند. این محققان مایلند بدانند که چگونه گفتمان، نابرابری را وضع میکند، به بیان در میآورد و به باز تولید آن میپردازد. در عین حال مایلند که به تجربهها و دیدگاههای گروههای تحت سلطه گوش فرا دهند و کارآمدترین شیوههای نارضایتی و مقاومت را کشف کنند” ( ون دایک٢۰۰٣: ۴)
٢-٢-۴ قابلیتهای تحلیل گفتمان در بررسی پدیدههای فرهنگی اندیشهای :
پدیدههای فرهنگی-اندیشهای، پدیده هایی هستند که بیشتر جنبهی ذهنی دارند و به یک معنا زیر مجموعهی پدیده های فرهنگی محسوب میشوند ولی وجه غالب آ نها دانش، اندیشه و نظامهای فکری است .به همان اعتبار که یکی از عناصر مهم تشکیل دهندهی فرهنگ، نظام دانش و اندیشه است.
به باور غالب تحلیلگران، تحلیل گفتمان به دلیل اینکه چهار چوب نظری و روش منسجم و مناسبی را برای توصیف و تحلیل ساختار نظامهای اندیشهای و فرهنگی ارائه میدهد و به دلیل اینکه بدون انکار جنبهی عینی پدیدههای اجتماعی، آنها را خارج از گفتمان قابل درک نمیداند برای بررسی پدیده هایی که صبغه فرهنگی- اندیشهای و جنبهی ذهنی دارند مناسب است. با استفاده از تحلیل گفتمان که سعی در معنی کاوی دارد بهتر از سایر رویکردها به عمق معنایی و ژرفای این قبیل پدیدهها میتوان دست یافت . این مدعا به منزلهی این نیست که تحلیل گفتمان رویکردی جایگزین، برای سایر رویکردها است، بلکه بدین معنا ست که این رویکرد میتواند جوانبی از پدیدههای اجتماعی را که از دید سایر رویکردها پنهان میماند بر ما آشکار سازد ( قجری، ١٣٨٧:٨).
٢-٢-۵ تبارشناسی نظریه گفتمان :
فردینان دوسوسور با طرح ایده ساختارهای زبانی گامی موثر در جهت پی ریزی نظریه تحلیل گفتمان برداشت. زبان به عنوان وسیله برقراری ارتباط خود از نظام نشانهها تشکیل شده است. در واقع سوسور معتقد بود که نشانههای پارادوکسیال[۱۴] که زبان شناسی اندکی به آنها توجه میکند و شامل نوشتن و صحبت کردن (در زمان) میشوند؛ خود به عنوان یک نظام انتقال معنی با صلاحیت انتزاعی باید صورتبندی شوند نه به عنوان تلاش برای تمرین زبان واقعی. بر همین اساس سوسور دو ایده مطرح میکند: زبان خود به عنوان یک جامعه خاص، تمام اهداف عملی صورتبندی شده در اجتماع را میتواند تشریح نماید؛ و اینکه مطالعه یک نظام زبانی باید همزمان باشد تا مطالعه تاریخی، در واقع برای فهم نظام زبانی زبانشناسی باید یک نقطه ایستا در طول زمان را نیز مد نظر قرار دهد. بر همین اساس تا آن هنگام مفروض بر این بود که جریانهای اصلی در زبان شناسی راههای غیر اجتماعیای هستند که از بیان رابطه میان زبان، قدرت و ایدئولوژی ناتوان هستند. (فرکلاف،١۹٨۹:٧)
برخی از متفکران مارکسیست نیز مجذوب ساختارگرایی شدند و این موضوع آنها را به تحلیل ساختارهای کلان اجتماعی برانگیخت. آلتوسر[۱۵]، متفکر مارکسیست فرانسوی، مهمترین نظریهپرداز ساختار گرایی است که بر نظریههای گفتمان به خصوص در فهم از سوژه تأثیر گذاشته است. وی سوژه را مقهور ساختارهای ایدئولوژیک میدید و برای آن استقلال و آزادی عمل قائل نبود. به نظر او، ایدئولوژی، فرد را در موقعیتهای خاص قرار میدهد و اعمال خاص ناشی از این موقعیت از فرد انتظار میرود. ساختارگرایی گرچه خود در نقد پوزیتیویسم موفقیتهای بسیاری داشت، اما تأکید بر اولویت ساختارها و خصلت بسته، تثبیت شده و خود تعیّن بخش آنها و نیز عدم تاریخمندی ساختارها و خصلت محافظه کارانه این نظریه ضعفهایی بود که آن را به تدریج به حاشیه راند. این ضعفها در نظریات سوسور نیز وجود داشتند، زیرا که وی نظام زبانی را کامل و بسته تلقی میکرد و ساختارهای زبانی را فرازمانی میدید. (حسینی زاده ١٣٨٣:١٨٣)
از نظر آلتوسر مفهوم سازی نقطه اصلی تفکر است و توسط مفهوم است که معنای جامعه بطور کلی درک میشود. در واقع دیدگاه تجربه گرا جامعه را بصورت پدیده ای “مرئی” تصور میکند، حال آنکه علم از نظر آلتوسر با جهان مرئی ارتباط نداشته و در واقع نقطه ای دیگر در بررسی جامعه است. برای آلتوسر علم و مقولات آن در جهان نامرئی قرار میگیرد، بدین معنی که جامعه را فقط به کمک مفهوم میتوان شناخت؛ لذا باید به آنچه که به نظر میرسد نمی تواند علمی باشد، توجه داشت. آنچه که نامرئی است توسط مفهوم شناخته میشود و مفهوم نیز جهان انتزاعی اندیشه است. علم واقعی نیز توسط جهان انتزاعی حاصل میشود. فقط با کمک جهان انتزاعی است که میتوان دیدگاهی علمی از جامعه داشت. از نظر آلتوسر افراد یک اجتماع را باید در شرایط شناسایی کرد. در واقع لویی آتوسر به روابط مهم میان مفروضات عقل سلیم (آنچه که وی به آن “مرئی” میگوید) و درباره معنا، و درباره مفروضات عقل سلیم درباره هویت اجتماعی یا سوژه و همه گسترههای مرئی در سطح اجتماعی که به یک کلمه یا چیز معنی میبخشد و شامل وجوه مرئیای که به زبان شفافیت میبخشد در بافت ایدئولوژیک جامعه، اشاره میکند. در همین سطوح مرئی است که سوژههای اجتماعی برای حکومت ایدئولوک مشکل به وجود نمیآورند . بر همین اساس نیز آلتوسر معتقد است زبان شناسان و تجدید نظر طلبان در زبانشناسی در عمل نوعی تیرگی را برای شناسایی وجوه ایدئولوژیگ گفتمان به وجود میآورند که این روند حتی گفتمانهای علمی را نیز در بر میگیرد. (فرکلاف،١۹٨۹:١۰٣)
ژاک درید[۱۶]ا با تأکید بر ضعفهای نظریه سوسور و ساختارگرایی، پسا ساختارگرایی را مطرح کرد. شارحان نظریه دریدا مهمترین شخصیت تأثیرگذار بر اندیشه وی را فردینان دوسوسور میدانند. وی با اتخاذ تقسیمبندی سوسور بین دال و مدلول و تقسیمبندی لوی-استروس[۱۷] بین طبیعت و فرهنگ بهعنوان موضوع مورد بررسی نشان داد که چگونه این دو تقسیمبندی پیشانگارههای خود را زیر سؤال میبرند؛ بهگونهای که چشمگیرترین چیز در اینجا … رها کردن آشکار هر نوع ارجاع بهنوعی مرکز، سوژه، مرجع برتر یا بنیان است. دریدا تحت تأثیر آراء سوسور و نظریه زبانشناسی ساختاری پیشنهاد میدهد که باید با زبان، بهعنوان نظامی مستقل از هرگوینده و یا مؤلفی مفروض برخورد کنیم؛ با این تفاوت که دریدا برخلاف سوسور معتقد است که معنا، امری وابسته به زمینه و بافت است. او ضمن آنکه از یک طرف، نشانه را درون متن به دور از هرگونه معنای پایدار و ثابت میداند، از طرف دیگر آنها را نوعی نمایش مکتوب در نظر میگیرد و در نتیجه “متن” را بهعنوان منبع وجودی معنا معرفی میکند. این تکثیر بیپایان معانی در نتیجه وابستگی آن به بافت و زمینه، بهنوبه خود، ایده وجود مؤلفی حاکم را بیمعنا کرده و به مرکزیتزدایی از متن میانجامد. تفاوت دیگر دو سوسور و دریدا در این است که سوسور نشانه را بر مرجع ترجیح میداد؛ اما دریدا دال را بر مدلول اولویت میبخشد. دریدا تا جایی پیش میرود که میگوید نوشتار، متشکل از نشانهها نیست؛ بلکه صرفا متشکل از دالهاست. بههمین دلیل از نظر وی “معنای معنا” چیزی نیست مگر ارجاع بیپایان دالها به یکدیگر؛ که “سبب سیالیت دائم معنا” میشود …؛ بهطوری که مدام به چیز دیگری دلالت میکند. (پپک،٢۰۰٣:٣۰٧)
٢-٢-۶ مؤلفههای گفتمان از نظر فوکو
آثار فوکو نقش حیاتی در انکشاف طیفی از نظریههای گوناگون از جمله تحلیل گفتمان انتقادی داشته است که همه کم و بیش زیر چتر اصطلاح “نظریه گفتمان انتقادی” گرد هم میآیند. در میان این آثار جهت باز شناسی مؤلفههای گفتمان از نظر فوکو میبایست مطالعات مربوط به بایگانی شناسی وی را مرور کنیم. در واقع نظریه گفتمان فوکو در همین مطالعات بایگانی شناسانهاش شکل گرفت. برای این کار او به بررسی قواعدی میپردازد که تعیین میکنند در یک دوره تاریخی خاص چه احکامی به عنوان احکام درست و معنادار پذیرفته میشوند. وی در بایگانی شناسی دانش، گفتمان را اینگونه تعریف میکند:”ما مجموعهای از احکام را تا زمانی که متعلق به صورتبندی گفتمانی مشترکی باشند گفتمان مینامیم. … گفتمان متشکل از تعداد محدودی از احکام است که میتوان برای آنها مجموعهای از شرایط وجودی را تعریف کرد. گفتمان به این معنا، شکلی آرمانی و بی زمان نیست که تاریخی هم دارد؛ بنابراین مشکل این نیست که از خود بپرسیم چگونه و چرا … گفتمان از ابتدا تا انتها تاریخی است، قطعهای از تاریخ، وحدت و انفصالی در خود تاریخ که مشکل محدودیتهای خودش، تقسیم بندی اش، تغییراتاش حالتهای خاص زمانمندیاش را بر میانگیزد نه حضور ناگهانیاش در میانه تبانیهای زمان.”(علی اصغر سلطانی،١٣٨۴:۴۰)
هدف بایگانی شناسی تحقیق در شرایطی است که در آن سوژهای (مثلاً دیوانه یا بیمار) به عنوان موضوع ممکن شناخت ایجاد و ظاهر میگردد. به سخن دیگر بایگانی شناسی تحلیل شرایط امکان علوم اجتماعی است. فوکو در نظم اشیا، با استفاده از تحلیل گفتمان، تحلیلی بایگانی شناسانه از شرایط امکان پیدایش علوم انسانی ارائه میدهد و نشان میدهد که چگونه انسان از عصر روشنگری به بعد موضوع دانش قرار میگیرد. بدین طریق او به دنبال کشف قواعد گفتمانی نهفته در پس صورت بندیهای دانش بود. قواعدی که از عرصه آگاهی دانشمندان خارجند و لیکن در تکوین دانش و گفتمان نقش اساسی دارند. در حقیقت هدف بایگانی شناسی احکامی است که در یک عصر و جامعه خاص رایجند. بایگانی موجد مجموعه قواعدی است که اشکال بیان احکام و حفظ و احیای آنها را مشخص میکند. (همان،١٣٨۴:۴۰)
از این روی به نظر میرسد که حکم یا به تعبیری دیگر گزاره جایگاهی کلیدی در فهم گفتمان و صورت بندی گفتمانی از نظر فوکو دارد. همانطور که او خود میگوید: تحلیل صورتبندی گفتمانی مبتنی بر توصیف حکم، با ویژگیهای خاص خودش است. ((حکم … نوعی نقش یا کارکرد زبانی است اما سخن یا قضیه و یا امری روانشناختی یا منطقی و نیز واقعه یا صورتی آرمانی نیست… حکم قضیه یا جمله اخباری نیست، زیرا جمله واحدی با معنای واحد ممکن است خود گزارهها و حکمهای متفاوتی باشد)). (١٣٨۴:۴۰) او در این باره چنین میگوید : “حکم نسبی است و مطابق با استفادهای که از آن میشود و شیوه بکارگیریاش نوسان پیدا میکند. وقتی فرد حکم را بهگونهای بکار میبرد که بتواند ساخت دستوریاش، ترکیب بندی بلاغیاش، یا معانی ضمنی را که آن حکم ممکن است در بر داشته باشد، آشکار سازد، بدیهی است که نمیتواند آن را همانند چیزی در زبان اصلیاش و یا در یک ترجمه بپندارد. از سوی دیگر اگر آن را به منزله بخشی از یک شاهد تجربی درنظر بگیریم، آنگاه متن و ترجمه کل بیانی واحدی را شکل میدهند” (١٣٨۴:۴۰).
اما با این وجود فوکو تنها به انواعی از کنشهای گفتاری علاقهمند است که از موقعیت مشخص ادای سخن و نیز از پیش زمینه مشترک روزمره جدا باشند تا اینکه بتوانند حوزه نسبتاً مستقلی را تشکیل دهند. این نوع کنشهای گفتاری را رابینو و دریفوس کنشهای گفتاری جدی مینامند. (١٣٨۴:۴۰) در نتیجه منظور فوکو از حکم، همان کنشهای گفتاری جدی است. کنشهای گفتاری جدی ممکن است به وسیله شنونده آگاهی حقیقی تلقی شوند، به نحوی که نیازی به مراجعه به بستر روزمرهای که آن حکم درون آن ادا شده است نباشد. بهعلاوه کنش گفتاری جدی چون داعیهی حقیقت دارد در متن و زمینهای پیدا میشود که در آن صدق و کذب یا بطلان تبعات اجتماعی جدی در بر دارد. (١٣٨۴:۴•)
کنشهای گفتاری جدی وقتی در چارچوب یک صورتبندی گفتمانی که خود نظام نسبتاً مستقلی را تشکیل میدهد، گرد میآیند گفتمانی را میسازند که شیوههای اندیشیدن و معیار صدق و کذب را در دورههای تاریخی مشخص تعیین میکند. بنابر این یک کنش گفتاری زمانی به یک کنش گفتاری جدی تبدیل میشود که
۱- در کنار احکام دیگر، در یک صورتبندی گفتمانی معنا یابد و معیارهای صدق و کذب خود را با خود داشته باشد.
۲- تکرار پذیری و دامنه گسترش آن در سطح جامعه بالا باشد.
٣- تأیید یا انکار آن دارای پیامدهای اجتماعی جدی باشد. (١٣٨۴:۴۰)
همچنین یکی از مفیدترین شیوههای تأمل در باب گفتمان این است که آن را نه به مثابه مجموعهای از نشانهها یا قطعهای از متن، بلکه رویه هایی بدانیم که به گونهای نظاممند موضوعات یا ابژههایی[۱۸] را که دربارهشان سخن میگویند شکل میدهند. به این اعتبار گفتمان چیزی است که چیز دیگری (پارهگفتار، تاثیر، مفهوم) را تولید میکند و نه چیزی که در خود و برای خود وجود دارد و به صورتی جداگانه میتوان تحلیلش کرد. به عبارت دیگر، یک ساختار گفتمانی را به واسطه نظام مندی آرا، نظرات، مفاهیم، شیوههای تفکر و رفتاری که در بطن یک بافت خاص شکل گرفتهاند و به واسطه تاثیرات (یا جلوه های) آن شیوههای تفکر و رفتار میتوان شناسایی کرد.(میلز، ١٣٨٢:٢٧)
از نظر فوکو ساختارهای گفتمانی همان چیزهایی هستند که سبب میشوند اشیاء و رخدادها در نظر ما واقعی یا مادی جلوه کنند. هرچند فوکو معتقد است که امر واقع از خلال فشار گفتمانی ساخته میشود، اما در عین حال از تاثیر این واقعیت بر اندیشه و رفتار نیز غافل نیست. فوکو معتقد است که گفتمان اشیاء را برای ما بر میسازد. . (میلز[۱۹]،١٣٨٢:۶٧)
به عبارت دیگر از نظر فوکو جهان دارای نظم خاص خود، افزونتر از نظمی که ما از طریق توصیف زبانی به آن تحمیل میکنیم ندارد. اما اینکه ما آنها را در ردههای جداگانه و حاوی نظم میبینیم گویای این است که ما توجه خود را روی تفاوتهای ملموس بین این دو رده متمرکز کردهایم و نه روی وجوه اشتراک آنها. گفتمان در عین حال رویدادها و سلسله رویدادهای خاص در درون روایت هایی را که از دید یک فرهنگ خاص رویدادهای واقعی یا جدی هستند میسازد. (میلز،١٣٨٢:۶٧)
بر این اساس تغییر، تحول، جابجایی و تفاوت مفاهیم در نظام اجتماعی، فوکو را برآن داشت تا تلاش نماید وحدت گفتمانها را در این نظام پراکندگی جستجو نماید. سوال اصلی برای فوکو این بود که چگونه این عناصر ناهمگون، ناسازگار و بعضاً متعارض، با یکدیگر جمع شده و تشکیل گفتمان واحدی را میدهند. به عبارت دیگر فوکو به دنبال این بود تا قواعد صورتبندی که شرایط پیدایی، حفظ، اصلاح و محو مفاهیم و مسائل و موضوعات یک گفتمان را مشخص میسازد نشان دهد. (کچوئیان،١٣٨٢:۶٧(
در این راستا وی برای هر صورت بندی گفتمانی چهار مولفه اساسی را معرفی مینماید. این چهار مولفه اساسی عبارت اند از: صورت بندی موضوعات، صورت بندی مفاهیم، صورت بندی کیفیت بیانی و صورت بندی راهبردها . (کچوئیان،١٣٨٢:۶٧(
برای دانلود فایل متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید. |